23 Kasım 2013 Cumartesi

mevlana /ey hoş namlı yusuf






ای یوسف خوش نام ما
   حسام الدين سراج


ای یوسف خوش نام ما خوش می‌روی بر بام ما
انا فتحنا الصلا بازآ ز بام از در درآ
ای بحر پرمرجان من والله سبک شد جان من
این جان سرگردان من از گردش این آسیا
ای ساربان با قافله مگذر مرو زین مرحله
اشتر بخوابان هین هله نه از بهر من بهر خدا
نی نی برو مجنون برو خوش در میان خون برو
از چون مگو بی‌چون برو زیرا که جان را نیست جا
گر قالبت در خاک شد جان تو بر افلاک شد
گر خرقه تو چاک شد جان تو را نبود فنا
از سر دل بیرون نه‌ای بنمای رو کایینه‌ای
چون عشق را سرفتنه‌ای پیش تو آید فتنه‌ها
گویی مرا چون می‌روی گستاخ و افزون می‌روی
بنگر که در خون می‌روی آخر نگویی تا کجا
گفتم کز آتش‌های دل بر روی مفرش‌های دل
می غلط در سودای دل تا بحر یفعل ما یشا
هر دم رسولی می‌رسد جان را گریبان می‌کشد
بر دل خیالی می‌دود یعنی به اصل خود بیا
دل از جهان رنگ و بو گشته گریزان سو به سو




10 Kasım 2013 Pazar

ey ateştir senin nesebin

ای عشق از آتش، اصل و نسب داری

دل داده ام بر باد، بر هر چه بادا باد 
مجنون‌تر از لیلی، شیرین‌تر از فرهاد 
ای عشق از آتش، اصل و نسب داری 
از تیره‌ی دودی، از دودمان باد 
آب از تو طوفان شد، خاک از تو خاکستر 
از بوی تو آتش، در جان باد افتاد 
هر قصر بی شیرین، چون بیستون ویران 
هر کوه بی فرهاد، کاهی بدست باد 
هفتاد پشت ما از نسل غم بودند 
ارث پدر ما را، اندوه مادرزاد 
از خاک ما در باد، بوی تو می‌آید 
تنها تو می‌مانی، ما می‌رویم از یاد 
قیصر امین پور
Powered by mustafa KuZu