2 Ekim 2013 Çarşamba

hicran/muhammed isfehanı







زين گونه ام كه در غم غربت شكيب نيست
گر سر كنم شكايت هجران غريب نيست

جانم بگير و صحبت جانانه ام ببخش
كز جان شكيب هست و ز جانان شكيب نيست


گم گشته ديار محبت كجا رود
نام حبيب هست و نشان حبيب نيست

عاشق منم كه يار به حالم نظر نكرد
اي خواجه درد هست وليكن طبيب نيست

در كار عشق او كه جهانيش مدعي است
اين شكر چون كنيم كه ما را رقيب نيست

جانا نصاب حسن تو حد كمال يافت
واين بخت بين كه از تو هنوزم نصيب نيست

گلبانگ سايه گوش كن اي سرو خوش خرام
كاين سوز دل به ناله هر عندليب نيست

Hiç yorum yok:

Yorum Gönder

Powered by mustafa KuZu